کوچه ای که راهی در باغ داشته باشد. (آنندراج). کوچه ای که راهی به باغ داشته باشد یااز کنار باغ گذرد. (فرهنگ فارسی معین) : در بهاران دل به سیر کوی یارم می کشد کوچه باغ عاشقان چاک گریبان کسی است. میرزا رضی دانش (از آنندراج). در کوچه باغ زلف خزان را گذار نیست دل را به آن دو سلسلۀ مشکبار بخش. صائب (از آنندراج)
کوچه ای که راهی در باغ داشته باشد. (آنندراج). کوچه ای که راهی به باغ داشته باشد یااز کنار باغ گذرد. (فرهنگ فارسی معین) : در بهاران دل به سیر کوی یارم می کشد کوچه باغ عاشقان چاک گریبان کسی است. میرزا رضی دانش (از آنندراج). در کوچه باغ زلف خزان را گذار نیست دل را به آن دو سلسلۀ مشکبار بخش. صائب (از آنندراج)
به واو معروف، پشتاره که به پشت بردارند و این از اهل زبان شنیده شده. (آنندراج). کولباره. کوله باره. باری که بر پشت کشند. (فرهنگ فارسی معین). باری که بر پشت یا دوش برند و آن بزرگ نباشد. باری خرد که بر کتف توان بردن یا میان دو کتف. باری که بر دوش آدمی حمل شود. باری بر پشت طناب و رسن آن از یک سوی شانه بر سینه افتد و حامل، آن را بر دست دارد. پشته. پشتواره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کوله بار آرزویی بست دل کآسمان زد زور و از جا برنداشت. ظهوری (از آنندراج)
به واو معروف، پشتاره که به پشت بردارند و این از اهل زبان شنیده شده. (آنندراج). کولباره. کوله باره. باری که بر پشت کشند. (فرهنگ فارسی معین). باری که بر پشت یا دوش برند و آن بزرگ نباشد. باری خرد که بر کتف توان بردن یا میان دو کتف. باری که بر دوش آدمی حمل شود. باری بر پشت طناب و رسن آن از یک سوی شانه بر سینه افتد و حامل، آن را بر دست دارد. پشته. پشتواره. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کوله بار آرزویی بست دل کآسمان زد زور و از جا برنداشت. ظهوری (از آنندراج)
دهی است از دهستان نازلو از بخش حومه شهرستان ارومیه، ده هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 3هزارگزی خاور راه ارابه رو آوه به ارومیه. دامنه، معتدل، مالاریائی و سکنۀ آن 73 تن است. آب از نهر راهوا. محصول آن غلات، توتون، کشمش و حبوبات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان نازلو از بخش حومه شهرستان ارومیه، ده هزارگزی شمال خاوری ارومیه و 3هزارگزی خاور راه ارابه رو آوه به ارومیه. دامنه، معتدل، مالاریائی و سکنۀ آن 73 تن است. آب از نهر راهوا. محصول آن غلات، توتون، کشمش و حبوبات. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جوراب بافی است. راه ارابه رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
نام کوهی است و یوم البشر را بنام یوم الحجاف نیز خوانند. (از مجمع الامثال میدانی). و رجوع به یوم و متن مزبور شود، قشر بیرونی پوست. و قشر درونی را ادمه گویند. (ناظم الاطباء). بیرون پوست. (السامی فی الاسامی). در تداول تشریح چنانکه میرزا علی آرد: بشره مرکب از دو طبقه است یکی سطحی که بشرۀ حقیقی است و دیگری غائر که جسم مخاطی مالپیکی است. بشره طبقۀ قرنی بدون حسی است که کاملاً مهندم بر جسم حلیمی و دارای دو سطح است: اول سطح خارجی آنرا شکنجها و شیاره هایی که ذکر شده ثقبه های وسیعی است که معبر موهها و فوهات جرابهای دهنی و مجاری عرقند. دویم سطح داخلی که بسطح حلمی ادمه ملاصق و بواسطۀ خانه خانه های صغار زیادی که حلیمه ها در آنها مستقر و مثل غلافی آنها را احاطه نموده اند حفر شده است. گاهی دو حلیمه در یک لولۀ بشره جمع میشوند از سطح داخل بشره و از فزونیهایی که در کنارهای سنخها حاصل شده اند استطالهای شعریۀ بسیار دقیقی خارج میشوند که همان مجاری مخرجۀ غدد حامل عرقند که در خارج بشره باز میشوند استطالهای دیگر از آن خارج شده بمجاری مخرجۀ غدد دهنیه و بجرابهای شعریه میروند بقسمی که بهر سو یک غلاف بشره احاطه مینماید. بالجمله در مجاری غدد عرقیه ورقۀ بشره بسیار نازک میشود. (از تشریح میرزا علی). و رجوع به ص 691 به بعد همین کتاب شود، در فارسی اغلب بر ظاهر پوست چهره و خود روی و گونه ها اطلاق شود: و کسری را بمشاهدات اثر رنجی که در بشرۀ برزویه هرچند پیداتر بود رقتی عظیم آمد. (کلیله و دمنه). که اثر تغیر در هیأت و بشرۀ همایون توان دید. (سندبادنامه ص 222). و آثار تغیر و تفکر در بشرۀ میمون که صحیفۀ اقبال و دیباچۀ جلال است مشاهده میتوان کرد. (سندبادنامه ص 38). از آنجا که حس بشریت است با حسن بشرۀ او میلی بود. (گلستان)
نام کوهی است و یوم البشر را بنام یوم الحجاف نیز خوانند. (از مجمع الامثال میدانی). و رجوع به یوم و متن مزبور شود، قشر بیرونی پوست. و قشر درونی را ادمه گویند. (ناظم الاطباء). بیرون پوست. (السامی فی الاسامی). در تداول تشریح چنانکه میرزا علی آرد: بشره مرکب از دو طبقه است یکی سطحی که بشرۀ حقیقی است و دیگری غائر که جسم مخاطی مالپیکی است. بشره طبقۀ قرنی بدون حسی است که کاملاً مهندم بر جسم حلیمی و دارای دو سطح است: اول سطح خارجی آنرا شکنجها و شیاره هایی که ذکر شده ثقبه های وسیعی است که معبر موهها و فوهات جرابهای دهنی و مجاری عرقند. دویم سطح داخلی که بسطح حلمی ادمه ملاصق و بواسطۀ خانه خانه های صغار زیادی که حلیمه ها در آنها مستقر و مثل غلافی آنها را احاطه نموده اند حفر شده است. گاهی دو حلیمه در یک لولۀ بشره جمع میشوند از سطح داخل بشره و از فزونیهایی که در کنارهای سنخها حاصل شده اند استطالهای شعریۀ بسیار دقیقی خارج میشوند که همان مجاری مخرجۀ غدد حامل عرقند که در خارج بشره باز میشوند استطالهای دیگر از آن خارج شده بمجاری مخرجۀ غدد دهنیه و بجرابهای شعریه میروند بقسمی که بهر سو یک غلاف بشره احاطه مینماید. بالجمله در مجاری غدد عرقیه ورقۀ بشره بسیار نازک میشود. (از تشریح میرزا علی). و رجوع به ص 691 به بعد همین کتاب شود، در فارسی اغلب بر ظاهر پوست چهره و خود روی و گونه ها اطلاق شود: و کسری را بمشاهدات اثر رنجی که در بشرۀ برزویه هرچند پیداتر بود رقتی عظیم آمد. (کلیله و دمنه). که اثر تغیر در هیأت و بشرۀ همایون توان دید. (سندبادنامه ص 222). و آثار تغیر و تفکر در بشرۀ میمون که صحیفۀ اقبال و دیباچۀ جلال است مشاهده میتوان کرد. (سندبادنامه ص 38). از آنجا که حس بشریت است با حسن بشرۀ او میلی بود. (گلستان)
کوهی است در سراه. (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 301) (از ابن درید در کتاب الاشتقاق ص 282). نام کوهی. (آنندراج). کوهی است که سعد بن عدی بدان فرودآمد و از این رو بدان ملقب شد چنانکه در گفتار مؤرج آمده است. (از تاج العروس). کوهی است در بلاد یمن که چنانکه گمان میکنند قبیلۀ ازد، بدان فرود آمد. (از انساب سمعانی). کوهی است به یمن متعلق به قبیلۀ ازد. (از تاج العروس). رجوع به برقۀ بارق شود. یاقوت در معجم البلدان آرد: بارق در قول مؤرج سدوسی کوهی است که سعد بن عدی بن حارثه بن عمرو مزیقیأبن عامر ماءالسمأبن حارثه بن امری ءالقیس بن ثعلبه بن مازن بن الازد بدان فرودآمد و ایشان برادران انصارند و از غسان نیستند که در تهامه یا یمن باشند. (از معجم البلدان ج 2)
کوهی است در سراه. (از حاشیۀ المعرب جوالیقی ص 301) (از ابن درید در کتاب الاشتقاق ص 282). نام کوهی. (آنندراج). کوهی است که سعد بن عدی بدان فرودآمد و از این رو بدان ملقب شد چنانکه در گفتار مؤرج آمده است. (از تاج العروس). کوهی است در بلاد یمن که چنانکه گمان میکنند قبیلۀ ازد، بدان فرود آمد. (از انساب سمعانی). کوهی است به یمن متعلق به قبیلۀ ازد. (از تاج العروس). رجوع به برقۀ بارق شود. یاقوت در معجم البلدان آرد: بارق در قول مؤرج سدوسی کوهی است که سعد بن عدی بن حارثه بن عمرو مزیقیأبن عامر ماءالسمأبن حارثه بن امری ءالقیس بن ثعلبه بن مازن بن الازد بدان فرودآمد و ایشان برادران انصارند و از غسان نیستند که در تهامه یا یمن باشند. (از معجم البلدان ج 2)
آنکه کجه بازی کند: چرخ کجه باز تا نهان ساخت کجه با نیک و بد دایره درباخت کجه. (منسوب به رودکی از یادداشت مؤلف). رجوع به کجه شود، مهره باز. (یادداشت مؤلف)
آنکه کَجَه بازی کند: چرخ کجه باز تا نهان ساخت کجه با نیک و بد دایره درباخت کجه. (منسوب به رودکی از یادداشت مؤلف). رجوع به کجه شود، مهره باز. (یادداشت مؤلف)
کچه بازنده. که کچه بازد. که کچه بازی کند: به راست بازی آن بی غلطزن کچه باز که جفت داد به پنج و سپرد طاق به چار. ظهوری (از آنندراج). رجوع به کچه و رجوع به کچه بازی و رجوع به کجه باز شود
کچه بازنده. که کچه بازد. که کچه بازی کند: به راست بازی آن بی غلطزن کچه باز که جفت داد به پنج و سپرد طاق به چار. ظهوری (از آنندراج). رجوع به کچه و رجوع به کچه بازی و رجوع به کجه باز شود
نام کوهی است که در غار آن به امر پروردگار هاروت و ماروت را سرنگون آویختند:... القصه چون این افعال سیئه (مستی و آدم کشی) از هاروت و ماروت صدور یافت... چون از خواب مستی بیدار گشتند بهلاکت خود متیقن شده آغاز گریه و زاری نمودند... جبرئیل امین نزد ایشان رفته... گفت باری سبحانه وتعالی شمارا مخیر گردانید میان عذاب دنیا و عقاب عقبی، ایشان تعذیب دنیوی را اختیار کرده هر دو را در غار کوه بابل سرنگون آویختند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 28) ، عبدالملک بن هشام صاحب ’السیره’ در کتاب ’التیجان فی النسب’ از تألیفات خود آرد: بابلیون پادشاهی بود از قوم سبا وعمر بن امروءالقیس از فرزندان وی در زمان ابراهیم خلیل پادشاه مصر بود. (از معجم البلدان). رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک 1320 هجری قمری ص 2 و 3 شود
نام کوهی است که در غار آن به امر پروردگار هاروت و ماروت را سرنگون آویختند:... القصه چون این افعال سیئه (مستی و آدم کشی) از هاروت و ماروت صدور یافت... چون از خواب مستی بیدار گشتند بهلاکت خود متیقن شده آغاز گریه و زاری نمودند... جبرئیل امین نزد ایشان رفته... گفت باری سبحانه وتعالی شمارا مخیر گردانید میان عذاب دنیا و عقاب عقبی، ایشان تعذیب دنیوی را اختیار کرده هر دو را در غار کوه بابل سرنگون آویختند. (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 28) ، عبدالملک بن هشام صاحب ’السیره’ در کتاب ’التیجان فی النسب’ از تألیفات خود آرد: بابلیون پادشاهی بود از قوم سبا وعمر بن امروءالقیس از فرزندان وی در زمان ابراهیم خلیل پادشاه مصر بود. (از معجم البلدان). رجوع به تاریخ الحکماء قفطی چ لیپزیک 1320 هجری قمری ص 2 و 3 شود
نیزه دو شاخه دارای چوبی مرصع که در قدیم پیشاپیش شاهان میبردند تا مردم بدانند که پادشاه می آید و خود را کنار بکشند، عصا نیزه کوچک، ناچخ تبرزین، نقیب غافله چاوش، آهی که از ته دل بر آید
نیزه دو شاخه دارای چوبی مرصع که در قدیم پیشاپیش شاهان میبردند تا مردم بدانند که پادشاه می آید و خود را کنار بکشند، عصا نیزه کوچک، ناچخ تبرزین، نقیب غافله چاوش، آهی که از ته دل بر آید